سفارش تبلیغ
صبا ویژن

آسمان آبی جندابه

یکی بود که یکی بود

قا

یکی بود یکی نبود . این داستان زندگی ماست . همیشه همین بوده . یکی بود یکی نبود .

 در اذهان شرقی مان نمی گنجد با هم بودن . با هم ساختن . برای بودن یکی ، باید دیگری نباشد.

هیچ قصه گویی نیست که داستانش این گونه آغاز شود ، که یکی بود ،  دیگری هم بود .

 همه با هم بودند . و ما اسیر این قصه کهن ، برای بودن یکی ، یکی را نیست می کنیم .

 از دارایی ، از آبرو ، از هستی . انگار که بودنمان وابسته نبودن دیگریست . هیچ کس نمیداند ،

 جز ما . هیچ کس نمی فهمد جز ما . و آن کس که نمی داند و نمی فهمد ،

 ارزشی ندارد ، حتی برای زیستن .

 و این هنری است که آن را خوب آموخته ایم

هنر نبودن دیگری

قاسم